پارت بیست و یکم

زمان ارسال : ۴۰۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

سوزش شدید درد توی گوشت زبانم امانم را بریده بود نمی توانستم دندانم را از روی گوشتش بردارم.
طمع شور خون حالم را بد می کرد.صدای بیپ بیپ هشدار سلول بلند شد و نور قرمز رنگی چشمک می زد. بی حال روی زمین افتادم و چشمانم را بستم.
تمام شد، این پایان زندگی نفرت انگیز من بود. شاید در دنیایی دیگر آرامش به سراغم می آمد. آرامش گمشده ای که هیچ وقت نتوانستم پیدایش کنم.
دستی قوی دور بازویم پیچید

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ماریا

    00

    هی دیگه پشیمونی و ناراحتی چه فایده ای داره آخه مایا🥺😥افسوس🥺 دیار چقدر خوبه چقدر کراشه چقدرررررر... بقیش با خودت حدیث جان🥰 مرسی عزیزم 🌹☺️ تا دوشنبه انتظار منو نکشه خیلیه😂😂🤫🤭

    ۱ سال پیش
  • حدیث افشارمهر | نویسنده رمان

    انشالله سالم و سلامت میمونی😂🤝🏻

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.